مثل مفقودالاثرها می شوم...

این روزها هرکدوم از شعر های مرحوم نجمه زارع رو می خونم احساس می کنم این شعر رو خودم سرودم 

اینقدر که حرف های دلم رو تو این شعر ها نهفته می بینم...


یک درخت پیرم و سهم تبرها می شوم
مرده ام، دارم خوراک جانورها می شوم


بی خیال از رنج فریادم تردّد می کنند
باعث لبخند تلخ رهگذرها می شوم


با زبان لال خود حس میکنم این روزها
هم نشین و هم کلام کور و کرها می شوم


هیچ کس دیگر کنارم نیست، می ترسم از این
این که دارم مثل مفقود الاثرها می شوم


عاقبت یک روز با طرز عجیب و تازه ای
می کشم خود را و سر فصل خبرها می شوم!


نجمه زارع

۲۰:۲۸

هویجوری ۱۲۸

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش 

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش 

حافظ

۱۷:۱۰

هویجوری ۱۲۷


کشتی تو مرا و منتظر می مانم 

قاتل به محل قتل بر میگردد... 


کاظم بهمنی

۱۷:۴۲

هویجوری 126


عاقبت این عشق هلاکم کند 

در گذر کوی تو خاکم کند...


زنده یاد آغاسی 

۲۱:۰۷

هویجوری ۱۲۵


بیا که هر دو به نوعی به شانه محتاجیم 

دوباره موی تو و حال من پریشان است...

جواد منفرد 

۱۱:۱۱

هویجوری ۱۲۴

چه خوش صید دلم کردی به نازم چشم مستت را 

که کس مرغان وحشی را از این خوشتر 

نمی گیرد...


حضرت حافظ

۱۱:۲۳

بی عنوان


نگاهم با نگاهت کرد برخورد 

میان قلب ما چیزی گره خورد 

 تو قصدت دلربایی بود اما

دل بیچاره ام را سخت آزرد...


م.ح 

پاییز95

۲۲:۱۵

هویجوری ۱۲۳


در حسرت دیدار تو ، آواره ترینم

 هرچند که تا منزل تو فاصله ای نیست


رافعی بروجنی 

۱۲:۲۵

هویجوری 122


وقـــتی که میرفتی نگاهت هـِی تکانم داد

سنگین ترین لحظه برای مرده تــلقین است.


محمد شیخی 

۱۳:۳۴

کی شکند...

بی لب می فروش تو کی شکند خمار دل ...؟

مولانا


+600 روز گذشت. 

۲۱:۵۵
Designed By Erfan