پولکی میخی ؟! (با لهجه اون پیرمرده تو ساختمان پزشکان بخونید:دی)

حاج آقای مسجد محلمون یه پیر مرد اصفهونیه تعریف می کرد از بچگیاش: 

می رفتیم دم حجره بابا بزرگمون میگفت : 

پولکی میخی ؟ بوگو لااله الا الله ، صلوات بفرس ( با لهجه اصفونی بخونید)

بعد مام صلوات می فرستادیم پولکی می گرفتیم ، می رفتیم . 

اما نکتات اخلاقی این خاطره : 

نکته یک : بابا بزرگشون آدم خیلی خوبی بوده .

نکته دوم : بابا بزرگشون اصفهونی بوده .

نکته سوم : به نوه هاشم پولکی مفته نمیداده یه صلواتی چیزی ازشون می گرفته :))))

معلومه من چقدر با اصفهونیا خاطره دارم ؟! 


۱۴:۱۷

حدیث نفسی

یکی از خصوصیات افراد شجاع اینه که وقتی یه اشتباهی مرتکب میشن بجای توجیه اون اشتباه رو می پذیرن 

 و بخاطرش عذر خواهی می کنند . 


شاعر تنها (ره)

۰۰:۲۴

حرمان هور

بعد از خوندن نوشته های این عزیز فهمیدم ، ادیب بودن یا به ذاته هنرمند بودن یه موهبت کاملا خداد دادیه ، 

و اصلا ربطی به این نداره  که رتبه یک کنکور پزشکی سال 64 باشی و یا به درجه ای از ایمان رسیده باشی که 

تو سن 20 سالگی شهید بشی!!!


از خوندن این دست نوشته ها بی اندازه غرق لذت شدم ، شاید بخاطر شخصیت نویسنده اس!!!
زندگی نامه نویسنده اش اینجا 

۲۳:۱۷

کیفیت مهمه نه کمییت !!!

بعد از مشاوره با هیئت تحریریه و هیئت مدیره وبلاگ خط خطی های یک شاعر تنها تصمیم گرفتیم که 

از این پس کیفیت برای ما مهم باشه نه کمییت !!! 

خب این یعنی چی ؟ یعنی اینکه از این به بعد تا یه پست واقعی باحالِ مفید، در دست نداشتیم با پست های 

آب دوغ خیاریوقت خودمون و مخاطبان گرامی رو نگیریم و این صرفه جویی در وقت رو اختصاص بدیم به مطالعه 

که از واجبات فراموش شده زندگی ماست... 

فکری خوبی که همین الان به ذهنم خطور کرد معرفی و توضییح مختصر در باره ی کتاب هایی که تو این عمر

 بیست و چند سال خوندم و فکر می کنم می تونه برای شما هم مفید باشه خوندش ، ان شاالله این حرکت 

رو از پست آیندهشروع می کنم .
۱۳:۲۷

باورم نمیشه :(

ظهری که بر گشتم خونه مادرم گفت از طبقه های بالا صدای جیغ و گریه ی خیلی بلند میومده تا اومده بره 

ببینه چه خبره ،سر وصدا ها تموم شده بعدش در خونه ی هر طبقه ای رو که زده کسی خونه نبوده که ببینه 

چه خبر بوده. 

چند دقیقه پیش اومد گفت فهمیده چه خبرشده بوده : همسایه طبقه بالایی مون مردی حدود 40 ساله ایست قلبی

 کرده و فوت شده. باورم نمیشه شاید چون همین دیشب باهاش سلام علیک کردم ، باورم نمیشه دیگه نبینمش 

 دلم خیلی برای زن و بچه اش سوخت دخترش هنوز بچه اس و حالا یتیم شده...

۲۱:۴۹

متضادش بود خب

سال اول یا دوم راهنمایی بودم تو امتحان عربی یه سوال اومده بودم بدین عنوان : 

کلمات مونث را به مذکر ومذکر را به مونث تبدیل کن .

المعلّمةٌ : 

الرجل : 

و اما پاسخ من : 

المعلم 

الرجله :))))

قیافه معلم عربی بعد تصحیح برگه امتحانی: :| :/

قیافه من : ((: 

۱۷:۱۵

خسته ام

خسته ام مثل پیر مردی که 
تکیه گاهش پسری نا خلف شده است

مثل غواصی که جای مروارید 
قسمتش توری از صدف شده است. 

م.ح 


پ.ن:واقعا خستم ، دوشبه، بیشتراز دوساعت نخوابیدم :/ 

۲۲:۳۱

شهری در آسمان

 یه روز جک لوبیای سحر امیز رو پیدا می کنم و باهاش رفیق میشم و تو عالم رفاقت ازش میخوام

 لوبیای سحر آمیزش رو بکاره تا با هم ازش بالا بریم ، بریم برسیم به بالای ابرها به اون کاخی که 

غوله توش زندگی میکنه  منتها این بار به جای اینکه بخوایم مرغ طلایی ایش رو کش بریم یه نقشه می کشم 

که غوله رو بکشیم و خودمون بشیم صاحب اون کاخ و وسایل و مرغ طلایی :دی 

دیگه هیچ وقت هم به زمین برنمی گردم ، اصن میدم لوبیا رو قطع کنن که دیگه راه برگشتی وجود نداشته باشه 

والا... 


۱۳:۳۷

هویجوری 89

لطف کن لب های خود را بیش از این"قرمز"نکن

رحم کن بر این دل ویرانِ استقلالی ام...!

کنعان محمدی

+کلا فوتبالی نیستم.
۱۸:۰۲

فانتزی سانسور شده :)))

مثلا این خونه ات باشه و آخر هفته ها یا بعضی روزها صبح های زود بری قزل آلا صید کنی تا بانو برای ناهار باهاشون 

قلیه ماهی درست کنه و قبل از رفتن به خونه بری از اون گل های زیبای بنفشه و لاوندر و ... که اون طرف رودخونه دراومده

و کم تر بشر دو پایی مسیرش به اونجا افتاده بچینی و باش یه دسته گل درست کنی

 که وقتی برمیگردی خونه بانو رو خوشحال کنی :))

دیگه بقیه اش رو که ماجراهای داخل خونه اس رو نمیشه تعریف کنم که،خصوصیه !!!

حرف های زن و شوهری رو که تو وبلاگ تعریف نمی کنن :دی 

والا... 

 

پ.ن: ریا نشه این هم موزیک مورد علاقمونه :))

 

۱۲:۵۸
Designed By Erfan