رویای پادشاهی

مثلا بعضی وقت ها فکر می کنم چه خوب میشد یه شاهزاده بودم که تو یه قلعه باشکوه زندگی میکرد 

در عین حال تنها فرزند ذکور پادشاه هم می بودم و وارث تاج و تخت پادشاه :دی

روزها از قلعه میومدم بیرون می رفتم دَدَر شب ها برمی گشتم به امورات شخصی و کارهای مملکت 

رسیدگی می کردم . 

بعد چون هیچ خانواده ای در حد خانواده پادشاهی ما نبود، دختر پادشاه کشور همسایه رو می گرفتم که هم

روابط سیاسی رو با کشور همسایه محکم کرده باشم و هم اون دختر بشه ملکه و مادر بچه هام ((: 

اینقدر هم پادشاه خوبی می شدم که مردم از دستم راضی باشن و برای سلامتیم همیشه دعا کنن :دی

این شما و این کاخ پادشاهی  : 

۲۳:۱۳

خواب های تخیلی

بعضی وقتا خواب های قشنگی که می بینم رو می نویسم که یادم بمونه مثل این:

امروز یه خواب خیلی عجیب دیدم یکی از زیبا ترین خوابهایی بود که دیده بودم 
خواب دیدم تو یه جاده ای که اطرافش همش سبزی و درختای خیلی زیبا بود راه میرم  انگار رو هوا راه میرفتم سرعتم هم یکم زیاد بود،انگار که یه فیلم که در مورد طبیعت زیبای شماله رو داری با سرعت بالا نگاه میکنی با این تفاوت که خودم تو فیلم بودم و یه نسیم ملایم همراه عطر گل های بهاری به صورتم می خورد...اینقدر رفتم تا تقریبا به انتها اون بهشت رسیدم 
شاخه های بوته های گل های به هم پیچیده و بدون گل که مثل سیم خاردار بودن جلوی راهم رو گرفتن بعدش به یه دریاچه رسیدم میخواستم ازش بگذرم دیدم مثل باتلاقه و پر از مارهای سمی و تمساح آبش هم سبزرنگ بود .تو باتلاق یه تعداد لاک پشت غول پیکر بودن البته لاک پشت های مهربونی بودن یکیشون به سمتم اومد بهم گفت سوار پشت من شو تا از دریاچه بگذرونمت گفتم که عجله دارم میخوام زودتر برم گفت من سریع شنا می کنم قبول کردم سوار شدم حرکت کرد یه دور دریاچه رو زد یه تمساح بهمون حمله کرد از دستش فرار کردیم اصلا استرس نداشتم به حرکتمون ادامه دادیم یه دفعه با صدای همخونه ایم از خواب پریدم ...

30 خرداد 92

 

مکانی که تو 
.خواب دیدم شباهت زیادی به اینجا یعنی جزیزه گالاپاگوس داشت
۲۱:۲۴
Designed By Erfan