متحیرم چه نامم غم شاه کربلا را...


هرقدر که مصائب روز عاشورا و امام حسین(ع) رو می خونم و می شنوم حیرتم بیشتر میشه

حیرت از این همه شقاوت این انسان نمایان و حیرت از صبر و استقامت امام حسین(ع) و عمه سادات 

حضرت زینب (س) ام الامصائب ...

ابن چند روزه روضه های زیادی شنیدم یکی از این روضه ها که خیلی با منقلبم کرد روضه ی شهادت

 سعید بن عبدالله بود که اینجا می خوانید: 

سخنان سعید در شب عاشورا

و در شب عاشورا به هنگامی که امام خطبه خواند و از یارانش خواست تا از تاریکی شب جهت رفتن استفاده کنند، دومین نفر ازاصحاب که از جای برخاست و در تایید مواضع بحق امام سخن گفت وشوری به پا کرد، سعید بن عبدالله حنفی بود که چنین گفت:


«به خدا قسم، هرگز تو را تنها نمی گذاریم و رهایت نمی کنیم تاخداوند بداند که ما حرمت پیامبر را در تو حفظ کردیم! به خداسوگند، اگر می دانستم که کشته می شوم، سپس زنده شده و بار دیگرزنده زنده سوزانده می شوم و خاکسترم را بر باد می دهند و این کارهفتاد مرتبه در باره من انجام می شود، هرگز دست از تو برنمی داشتم تا اینکه در راه تو به آرزوی خود برسم! چه گونه چنین نکنم در حالی که این، یک مرگ بیشتر نیست و پس از آن کرامتی است که هرگز پایان ندارد.»

«هنگامی که وقت نماز ظهر رسید، امام علیه السلام به زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی دستور دادتا به همراه نیمی از یاران باقی مانده در مقابل او قرار گیرندتا به همراه نیم دیگر از یاران نماز بخواند. در حال نماز خوف تیری از طرف دشمن به حضرت نشانه رفت، این جا بود که سعید بن عبدالله پیش رفته، سینه خود را سپر امام علیه السلام قرارداد و پیوسته بر این حال بود تا از شدت جراحات بر زمین افتاد...»

سعید که آخرین لحظات عمر خویش را سپری می کرد و در انتظارپرکشیدن به سوی معبود خویش بود که یک مرتبه احساس کرد امام ومحبوبش بالای سر او ایستاده است. با این که سعید در شب عاشورابه اشاره امام، جای خود را در بهشت دیده بود اما در آخرین لحظات چشم خود را باز کرد و بار دیگر امام را مخاطب قرار دادتا از دو لب او بشنود که عملش مورد قبول حجت خدا قرار گرفته است یا نه، لذا گفت: «اوفیت یابن رسول الله » ای فرزند رسول خدا، آیا وفا کردم؟ امام پاسخ دادند: «نعم انت امامی فی الجنه » آری. تو وظیفه خود را به خوبی انجام دادی تو پیش از من به بهشت می روی...
۱۰:۰۰
Designed By Erfan