نشست گوشه ی در، بند کفش را شل کرد
کمی مردد شد، لحظه ای تأمل کرد
سپس شنید صدای تو را:-بفرمایید
تو آمدی بیرون، دستپاچه شد، هول کرد!
قرار بود بگوید که دوستت دارد
قرار بود بگوید....خجالتش گل کرد!
حامد ابراهیم پور
نشست گوشه ی در، بند کفش را شل کرد
کمی مردد شد، لحظه ای تأمل کرد
سپس شنید صدای تو را:-بفرمایید
تو آمدی بیرون، دستپاچه شد، هول کرد!
قرار بود بگوید که دوستت دارد
قرار بود بگوید....خجالتش گل کرد!
حامد ابراهیم پور
مجید ترک آبادی
کسی که طبع شعر و شاعری داره به هر زبونی که مسلط باشه و یا آشنایی داشته باشه
می تونه به اون زبون هم شعر بگه مثل خیلی ها که به زبان های مختلف شعر گفتن مثلا
همین استاد شهریار که به فارسی ترکی و حتی فرانسوی شعر سروده
و یا حتی خودم اینجانب :دی
این شعر کردی رو دقایقی قبل سرودم داغه داغه تازه از تنور بیرون اومده :
چنی بام شونتو نازت بکیشم
ودس اخلاق پر رازت بکیشم
رفیقی لم تماما ژن خوازن
هنو باید مه بام نازت بکیشم.
ترجمه:
چقدر بیام دنبالت و نازت رو بکشم
از دست اخلاق عجیب و رازآلودت زجر بکشم
همه ی رفیقام ازدواج کردن و متاهل شدن
ولی من هنوز باید بیام و نازت رو بکشم
(تا شاید راضی بشی و بله رو بگی
میخوام راضی نشی اصن صد سال سیاه :دی والا...)
من ماندم و تنهایی و این اندیشه
پس کی بشود پر زنم از این بیشه
دلتنگی سربازی ارتش کم نیست
ولله دگر خسته ام از این پیشه
م.ح
فروردین ۹۴
بعضی وقتا هم به جای شعر،معر میگم اونم از نوع طنز :
دل بی تو تمنای کسی غیر خدا کرد
ای بر پدر عاشق بی حوصله ما
بوسه بر هر درد بی درمان دواست
آب خنک ایضا دوای اعصاب شماست :دی
رفت حاجی به طواف کعبه و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم و همان جا ماندیم ...
حالا که کنار من نمی مانی هم
دل تنگ توام اگر نمی دانی هم
سربازم و لبریز رباعی شده ام
بر روی دکل های نگهبانی هم ...
پ.ن: زبان حال یک سرباز :(
نوستالژیک ترین و زیباترین شعری که بر حافظه ام حک شده
پارسال که مکه مشرف شدم این بیت ورد زبونم شده بود یادش
بخیر همون موقع برای عزیزی هم کامنتش کردم ایشون هم مفیوض شد :)
دور خودت بچرخ و خودت را طواف کن
بر گرد آن لبان صورتی ات اعتکاف کن
لبیک لا شریک لبت جز من و خودت
لبیک لا شریک لبت جز من و خودت
لبیک لا شریک لبت جز من و خودت
لبیک لا . . .
" حسین پارسا "