تنها بنایی که اگر بلرزد محکمتر میشود، دل است. دل آدمیزاد... باید مثل انار چلاندش...
تا خوب شیرهاش در بیاید. امّا علی از رو نرفت. نشست و آرام برای خود زمزمه کرد: «مه تاب»
تهِ دلش دوباره لرزید. دوباره زمزمه کرد، دوباره لرزید. خوشحال بود که در دلش چیزی دارد که
میتواند بلرزاندش. حالا او هم برای خودش چیزی، رازی، یا کسی داشت!»
+بخشی از رمان منِ او شاهکار رضا امیرخانی