خوشحالی یعنی نویسنده محبوبت رو از نزدیک ببینی باش دست بدی، حرف بزنی ،عکس سلفی بگیری ،
دم سفره افطار نزدیکش بشینی و خاطرات فوق العاده اش رو گوش بدی و وقت رفتن دستشو محکم فشار بدی
و بهش بگی از دیدنت خیلی مفتخر شدم و اینو نه بر اساس تعارف و اینا بلکه از ته ته ِدل بگی !!!
رضا امیرخانی از اون چیزی که فکر می کردم دوست داشتنی تر بود .
انسانی خیلی متواضع ،خاکی،خودمونی با ادبیاتی صمیمی و دوستانه .
لحن حرف زدنش بیش از اندازه صمیمیه
تو بیشتر جمله هاش یه شوخی و یه نکته طنز نهفته داره.
شخصیت کاریزماتیک امیرخانی با من کاری کرد که بعد از مدت ها از لاک تنهایی خودن بیرون اومدم
و در یه جلسه ی فرهنگی نقد کتاب که انصافا خیلی هم پربار بود شرکت کردم.
+تو جلسه یکی بهش گفت استاد ، گفت من استاد نیستم نویسنده ام :دی (لحنش خیلی خنده دار بود)