یادش ایامی که در گلشن فغانی داشتیم

دوره نوجونی شیرینی داشتم ، خوش میگذشت علی رغم خیلی کمبود های زندگی ،علی رغم خیلی 

تلخی ها ی زندگی ... خوش بودیم ، عالمی داشتیم شب ها با داداشام می نشستیم حرف زدن تا آخر شب

مخصوصا تابستون ها که تو بالکن می خوابیدیم و هوا خنک بود ، خیلی خنک ، انگار همه چیز بر وفق مراد بود

داداشم عشق موسیقی سنتی بود بعضی شب ها با اون ضبط گندهه که دو تا باند بزرگ داشت آهنگ 

میذاشت و کیف می کردیم امشب که این تکنوازی رو شنیدم ناخودآگاه دلم برای اون دوران تنگ شد 

خیلی تنگ :( ای کاش میشد دقیقه های شیرین زندگی رو دوباره زندگی کرد... 

ای کاش همون بچه های دیروز بودیم و بزرگ نشده بودیم ای کاش همه تو همون خونه جمع بودیم.

دوران خوبی بود اینقدر خوب که اصلا دنیای مجازی احتیاج نبود که بخواد خلا های زندگیت رو پر کنه

و سرت رو اینقدر گرم کنه تا که نفهمی چقدر تنهایی ... 

۲۲:۱۷

کودک درون

هر وقت دیدین یه آدم بزرگسال برا خودش پفک نمکی خریده و داره با شوق و ذوق پفک میخوره

 بدونید یه جایی در اعماق وجودش یه موجودی زندگی می کنه که روانشناس های عصر پست مدرن

 بهش می گن کودک درون !!!


۱۲:۵۵
Designed By Erfan