مقصود ما ز خلق جهان جلوه ی تو بود
بعد از تو خاک بر سر این عالم خراب
نیرتبریزی
مقصود ما ز خلق جهان جلوه ی تو بود
بعد از تو خاک بر سر این عالم خراب
نیرتبریزی
سعید بیابانکی
تو را دنیا گرفت از من اگرچه سهم من بودی
گیرم رقبا بر در تو صف زده باشند
تک بوسه ما را بده یک دانه صفی نیست.
بس که شیرین سخنی بر رقبا چیره شدی
رشک برده به لبت پشمک حاج عبدالله
دارم میرم اداره با کفش پاره پاره
فکرمیکنم دوباره هیشکی دوسم نداره
دیر شده خیلی دیره یاید برم سواره
خیابونا شلوغه انگاری سال ماره
خدا کنه دیر بیاد رییس توی اداره
تا نبینه وضعمو دیر شدن دوباره
نگه فلانی دیر شد دوباره وقت کاره
یکی و دوتا که نیستش تاخیر تو هزاره
نمی دونه زندگیم پر از چاله و غاره
مشکلات زندگی موقع خواب هواره*
*یه هفته اس شب ها به سختی و دیر وقت خوابم میبره
میشینم معر و داستان به هم می بافم :)))
دور از جون شما الان یه اسکولی میاد این معرها رو هم کپی میکنه :دی
والا...
خوش به حال دل فرهاد که در مدت عمر
مزه ی تلخ ترین خاطره اش شیرین بود...