پولکی میخی ؟! (با لهجه اون پیرمرده تو ساختمان پزشکان بخونید:دی)

حاج آقای مسجد محلمون یه پیر مرد اصفهونیه تعریف می کرد از بچگیاش: 

می رفتیم دم حجره بابا بزرگمون میگفت : 

پولکی میخی ؟ بوگو لااله الا الله ، صلوات بفرس ( با لهجه اصفونی بخونید)

بعد مام صلوات می فرستادیم پولکی می گرفتیم ، می رفتیم . 

اما نکتات اخلاقی این خاطره : 

نکته یک : بابا بزرگشون آدم خیلی خوبی بوده .

نکته دوم : بابا بزرگشون اصفهونی بوده .

نکته سوم : به نوه هاشم پولکی مفته نمیداده یه صلواتی چیزی ازشون می گرفته :))))

معلومه من چقدر با اصفهونیا خاطره دارم ؟! 


۱۴:۱۷

یادگاری بنویسید.

نه از اینایی که پشت نیسان می نویسن ها یه چیز درست درمونی بنویسید ، 

الان نیام ببینم یکی نوشته : رفیق بی کلک مادر یا گشتم نبود نگرد نیست و... :دی 

والا... 



۱۳:۲۵

عید فرت

داشتم با داماد عمم حرف میزدم اومد بگه عید فطر گفت: عید فرت :))))))))


دیگه بقیه اش رو تعریف نمی کنم خودتون تصویر سازی کنید که چی شد (((((: 

۱۱:۴۳

گُشاد

یادمه کلاس کنکور می رفتم با رفیق و همکلاس سابق داشتم حرف میزدم ، گفتم امید بیا 

یه تفالی به حافظ بزنیم (پایین صفحات سر رسیدی که توش جزوه می نوشتم شعرای حافظ بود ) 

نام خدا رو آوردیم و باز کردیم این بیت اومد: 

خیز تا از در میخانه گُشادی* طلبیم 

به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم 

و... 


عاقو یعنی من داغونم شدم له ِ له اصن ( با لهجه آقوی همساده بخونید :دی)

تو تفال زدن هم شانس نداریم والا با این نوناشون :))))


*: به معنی گشایش (توسل جستن)


۱۸:۰۹

گامبالو

18-19 سال پیش بود تابستون ها کلاس های اوقات فراغت می رفتیم

کلاس ها چون از خونمون دور بود سرویس داشت از قضا سرویس هم از این مینی بوس قدیمی ها بود 

که بوی دود گازوییلش کشنده بود و از قضاتر یه راننده شاسگول داشت که بیشتر وقت ها یه آهنگی گوش میداد

بدین مضمون : گامبالو گامبالو، گامبالو گامبالو ، گامبالو گامبالو و... (آهنگنین بخونیدش خیلی جالب میشه)

اون موقع که ما خیلی بچه بودیم و اصن نمی فهمیدیم این چی میگه و فقط به مسخره بودن آهنگش

می خندیدیم . 

چند وقت پیش یاد این آهنگ مضحک مسخره افتادم هر چی سرچ کردم پیداش نکردم 

یه تعداد آهنگ دریوری هندی پیدا کردم که هیچ کدوم این آهنگ مضحک نوستالژیک دوران کودکی من نبود. 

گامبالو گامبالو، گامبالو گامبالو ، گامبالو گامبالو و...

تا اونجایی که یادمه بیشتر آهنگ هی همینو تکرار می کرد یه مقداری هم خارجکی می خوند که من اصن 

نمی فهمیدم چی میگه ، احتمال گامبالو تو زبون این خارجیا معنی خوبی داره 

که اینقدر با نشاط هی تکرارش می کرد ((: 

والا... 
۱۳:۴۱

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند... *

میگن نگاه کردن به خونه خدا ثواب داره، تو حیاط مسجد الحرام روبروی خونه خدا نشسته بودم٬ زانوم رو بغل کرده بودم

 و داشتم خونه ی خدا رو نگاه می کردم نه فقط بخاطر ثوابش بخاطر حال عجیب و خوبی که بهم میداد 

یهو دیدم یه گروه دختر ،همه چادرلبنانی به سر،دارن دور خونه خدا طواف میکنن به چشم برادری خیلی زیبا بودن

 بور٬ قد بلند ٬سفید و...

تا چشمم افتاد بهشون سرمو انداختم پایین و یه استغفراللهی قورت دادم و گفتم:

 فلانی حواست باشه کجایی خودتو کنترل کن.

این طور مواقع این شعر فیض کاشانی خود یه خود ورد زبونم میشه : 


زهر چه غیر یار استغفرالله 
زبود مستعار استغفر الله 
دمی کان بگذرد بی رویش 
از آن دم بیشمار استغفرالله
و...
داشتم با خودم زمزمه می کردم 
که یه نفر با زانو اروم بهم زد ٬سرمو بالا آوردم دیدم یه عرب نکره نتراشیده اس که دشداسه سفید بلندی داره 

و قیافتن عینهو این داعشی هاست...

بدون مقدمه با لبخندی معنادار 

گفت: ترکیش؟ 

گفتم :لا٬ ایرانی

سرشو به نشانه ی تایید بالا پایین کرد و رفت . 

دوباره به گروه دخترایی که داشتن طواف میکردن نگاه کردم میخواستم ببینم کجایی هستن دیدم روی دوششون

 یه شال های قرمز رنگی به حالت چفیه انداختن٬ روش نوشته بود کاروان از ترکیه اس

 و اسم شرکتی که آورده بودشون و...

حالا فهمیدم چرا اون عربه فکر می کرد من ترکم و اومده بود بام حرف بزنه.

پیش خودش گفته بود این حاجی جوانی که اینجا نشسته قیافش شبیه این حجاج ترکه 

اومده بود سر حرف رو باز کنه تا بلکه بواسطه من که احتمالا یه نسبتی با اون دخترای ترک میداشتم 

یه زن ترک ٬بوره٬ چشم رنگی بگیره:))))

چه خوش اشتهام بود مردک نره غول سیاه طور :دی 

والا...

اردیبهشت طلایی93


*عنوان از عراقی

۱۳:۵۸

عشق را تنها تو معنا می کنی ...

بچه بودم با یه مولودی خیلی حال می کردم همون موقع هایی که دور، دور کاست بود . 


مه دوباره از سما آمد بروی این زمین ، دلبری و مه جبین، بی ریا و نازنین

 

جان منی یا ابا صالح ،ماه منی  یا ابا صالح ، یارمنی یا ابا صالح 

 

ساقیا پر کن دوباره جام ما از ساغرت، من خراب باده ات ،من غلام و بنده ات

 

جان منی  یا ابا صالح ،ماه منی یا ابا صالح ، یارمنی یا ابا صالح 


نیمه شعبان رسید و عیدمستان آمده ، روح قرآن آمده ، عشق و ایمان آمده

 

نوای من یا ابا صالح ،دوای من ای یا باصالح ،خوش آمدی یا اباصالح .


*عنوان : از خودم. 

۲۳:۴۸

دَدَر شماره 2

این بار اصلا دوست نداشتم برم ،حتی با مادرگرام سر به زور رفتن به دَدَر دعوام شد ،اما حقا و انصافا خوش گذشت 

هر چند که ساعت های اول دلتنگی عجیبی داشتم و کم کم با آتیش روشن کردن ، غورباغه بازی و تعقیب 

مارمولک های کوهی و بچه غورباقه های تو لجن بود که دیگه همه چیز یادم رفت و کلی از این رو به اون رو شدم .

اینجاست که شاعر می فرماید:

چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید 

زندگی شستن یک بشقاب است 

و الی آخر.... 


و خدایش بیامرزد شاعر را که امروز نبود که ببیند سلفی با غورباقه را و اینطور بسراید : 


زندگی ، سلفی با غورباقه ست :))) 


+ خیلی تلاش کردم یکی از اون مارمولک های کوهی که احتمالا شما بهش بزمجه میگین رو بگیرم (اسم مارمولک

رو بیشتر می پسندم:دی) اما اونا زرنگ تر بودن و موفق نشدم . 

مشغول آتیش روشن کردن بودم که یه سنگ بزرگ رو جابجا کردیم و دیدیم ای دل غافل یه ابر عقرب

داره خیلی داش مشتی از زیرش بیرون میاد( به جون خودم اگه دروغ بگم :|) اصن لاتی راه می رفت 

من و اخوی گرام هم نامردی نکردیم یه قوطی پلاستیکی (از این جا مربا خوریا که شفافه مثل شیشه) 

برداشتیم و به هر زحمتی بود هلش دادیم تو و اسیرش کردیم تا باشد که بنده ی خدایی رو مورد گزش قرار نده 

البته اخوی یه فکر در مورد تبدلیش به روغن عقرب (کاربرد درمانی داره) کرد که بعدا منصرف شد. 


بعد از کلی آب بازی و مارمولک بازی ،لاک پشت و غورباقه بازی و غیره با کلی خستگی برگشتیم 

اینقدر خسته بودم که بی خیال رانندگی شدم و گرفتم تا وقت رسیدن خوابیدم که البته به هدفم نرسیدم 

از یه جایی بیدارم کردن گفتن بیا رانندگی کن (پدر گرام کار داشت میخواست جایی بره ) 

بنده با چشمانی خواب آلود تا منزل رانندگی کردم (مدیونید اگه فکر کنید که یه چششم باز بود و یکی بسته :)))  والا...) 

قصه ی ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید .


بالا رفتیم دوغ بود 

پایین اومدیم ماست بود 

قصه ی ما راست بود. 


پ.ن: عکساشو بعدا میذارم ان شالله :)


۲۳:۵۱

آشوب

با این آهنگ خیلی خاطره دارم ...



دریافت

حجم: 9.28 مگابایت

۱۸:۱۳
Designed By Erfan