حاج آقای مسجد محلمون یه پیر مرد اصفهونیه تعریف می کرد از بچگیاش:
می رفتیم دم حجره بابا بزرگمون میگفت :
پولکی میخی ؟ بوگو لااله الا الله ، صلوات بفرس ( با لهجه اصفونی بخونید)
بعد مام صلوات می فرستادیم پولکی می گرفتیم ، می رفتیم .
اما نکتات اخلاقی این خاطره :
نکته یک : بابا بزرگشون آدم خیلی خوبی بوده .
نکته دوم : بابا بزرگشون اصفهونی بوده .
نکته سوم : به نوه هاشم پولکی مفته نمیداده یه صلواتی چیزی ازشون می گرفته :))))
معلومه من چقدر با اصفهونیا خاطره دارم ؟!