راننده تاکسی

سال 64 دیپلم ریاضی گرفته بود سال 68 فوق دیپلم آمار و خدمت ، سال 69 استخدام یه اداره ای 

که نگفت کجا بوده میشه ماهی4200 تومن حقوق می گرفته علی رغم درآمد خوبش چون خرج 8 نفر

 رو میداده مجبور میشه استعفا بده میاد میره ژاپن سه سال ژاپن کارگری می کرده بعد از سه سال 

که برمیگرده میره کویت، این بار 18 سال کویت می مونه و کار می کنه اینقدر خوب کار می کرده

که می تونه چند تا خونه بخره تو این مدت باز به خاطر خانواده اش و بزرگ شدن بچه هاش برمیگرده

ایران و به گفته خودش سه سال بود که شوفر تاکسی شده و... بقیه سرگذشتش رو نتونستم

بشنوم چون به مقصد رسیدم و پیاده شدم از تمام راننده تاکسی هایی که دیده بودم خوش تعریف تر

 بود. تمام این تعریف ها رو داشت برای یکی از مسافرها می کرد اما اینقدر جالب تعریف می کرد که

منم گوش دادم انگار رادیو داره داستان تعریف می کنه . 

۲۰:۰۳

هویجوری 34

 

اتاق کوچک من از سکوت لبریز است

کنار من که نباشی جهان غم انگیز است


دلم گرفته و ایوان فضای دلگیری ست...

چه قدر بی تو بهارم شبیه پائیز است...


هنوز شال تو آن جا کنار شومینه

هنوز پیرهنت روی رخت آویز است

 

مسعود جعفری

۲۳:۱۶

سندرم خداحافظی وبلاگی

این سندرم یک شبه بیماری است که گه گاهی وبلاگ نویسان به آن دچار می شوند به طوری که

 احساس نیاز به خداحافظی و حلالیت از همه و تخته کردن در وبلاگ در خود می کنند این سندرم

معمولا به دلایل زیر رخ می دهد : 

1.ازدواج کردن یا جدی شدن یک رابطه( با جنس مخالف) 

2. معضل همه ی جوانان ایرانی یعنی :کنکور و امتحانات مدرسه و دانشگاه 

3. مسافرت و غیبت طولانی مدت و دسترسی نداشتن به نت 

4.کلاس گذاشتن 

5. قهر کردن با مخاطبین 

6. احساس شکست و سرخوردگی در دنیای مجازی 

7. بهم ریختگی برنامه های زندگی در دنیای واقعی بخاطر درگیر شدن در دنیای مجازی 

و هزاران علت و دلیل و توجیه و... 

اعتراف می کنم که قبلا که نوجوان بودم و وب نویسی می کردم علاقه ی عجیبی به 

تخته کردن وبلاگ داشتم اصلا از اینکه مخاطبین از رفتن من دچار شوک میشدن مفیوض میشدم :دی

تو این هفته چند نفر از دوستانی که وبشون رو می خوندم از دنیای مجازی خداحافظی کردن 

امیدوارم مابقی دوستان دچار این سندرم نشن و ما رو از خوندن آثار گرانسگ شون بی نصیب نذارن. 


۱۹:۵۰

هویجوری 33

من عشق تو را به جان خریدم سارا

دنبال تو  تا خدا  دویدم  سارا

دارا همه انارها را دزدید

من باز به تو دیر رسیدم سارا...


جلیل صفربیگی 

۲۱:۱۹

زهی خیال باطل :دی

بعضیا چه انتظاراتی دارن ها آدرس نمیذارن بعد رمز هم میخوان :)))))

۲۱:۱۳

محرمانه(به دوستانی که وبلاگ دارن رمز داده می شود)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۳:۰۳

بچگی

نمی دونم چرا وقتی به یه نفر میگی بچه بدش میاد ؟!

واقعا چرا  مگه همه ی ما یه روز بچه نبودیم ؟ مگه بچه بودن بده ؟! 

مگه این حدیث رو در مورد بچه ها نشنیدیم : 


 پیامبر گرامی اسلام (ص): کودکان را به پنج دلیل دوست دارم؛

1- "گریه می کنند" چرا که گریه کلید بهشت است.

2- قهر می کنند ولی زود آشتی می کنند چرا که دلی بی کینه دارند.

3- چیزی را زود خراب می کنند چون دلبستگی به دنیا ندارند.

4- با خاک بازی می کنند چون غرور ندارند.

5- هر چه دارند می خورند چون غم فردا ندارند.


بچه بودن بد نیست چون بچه ها خوش قلب هستن و آلوده به خیلی ناپاکی ها نیستن 

اما بچه ماندن خیلی بد است اینکه بخواهی بی مسئولیت رفتار کنی و فکر کنی انقدر بزرگ شده ای

که کارهایی انجام بدهی که آن کار ها بزرگ هستن اما اون کارها ، نشانه ی بزرگی نباشه

نشانه ی نادانی  باشه . الغرض بچه ها را دوست داشته باشید و با آن ها بچگانه رفتار کنید. 

۱۷:۱۴

هویجوری 32

خواب دیدم دست تو در دست مرد دیگریست 

خوب شد مادر مرا از خواب بد بیدار کرد...


م.ح 

پاییز 93 

۲۱:۰۷

کودک درون

هر وقت دیدین یه آدم بزرگسال برا خودش پفک نمکی خریده و داره با شوق و ذوق پفک میخوره

 بدونید یه جایی در اعماق وجودش یه موجودی زندگی می کنه که روانشناس های عصر پست مدرن

 بهش می گن کودک درون !!!


۱۲:۵۵

دیالوگ های من و سعید 2

سرکلاس دانشگاه 

من: اینایی که ناخوناشون بلنده چطور زندگی می کنند ؟!

(اشاره به دختری که جلوی ما نشسته )

سعید : عین پلنگ

من :  ((:

سعید :  :|


+ازآرشیو وب مرحوم :) 

۱۹:۲۵
Designed By Erfan