+تا حالا به نماد بی ام دبلیو دقت کردی ؟
-آره
+چیه ؟
-پروانه های موتور هواپیما (چون اول هواپیما درست میکردن)
+حالا از این دید نگاه کن
- از چه دیدی ؟
+ پرچم آلمان دور آسمان آبی
- عـــه
+ والا...
+تا حالا به نماد بی ام دبلیو دقت کردی ؟
-آره
+چیه ؟
-پروانه های موتور هواپیما (چون اول هواپیما درست میکردن)
+حالا از این دید نگاه کن
- از چه دیدی ؟
+ پرچم آلمان دور آسمان آبی
- عـــه
+ والا...
زنگ زدم های وب،که بگم این سرعت کوفتی آپلود رو زیاد کن تا بتونم یه عکس که همش 43 کیلو بایت حجمشه
رو آپلود کنم اینو میگه، بعد نیم ساعت که یه لنگه پا منتظر وایسادم تو صف میگه : هم اکنون شما نفر
10 هم در صف انتظار می باشید:| عطاش رو به لقاش بخشیدم اصن نخواستیم بابا :(
والا...
با غم و یاد تو و شعر مشیری هرشب
بی تو مهتاب شبی کوچه پر از دلتنگیست
هستی افرا
اسرار هم درجه بندی دارن ، مثلا یه سریشون هستن اگه کسی بدونه هیچ وقت نمیتونه بروزشون بده*
بعضی اسرار هستن می تونی به بقیه بگی ولی اگه این سر رو فاش کنی نشونه ی بی جنبه بودنته !!!
بعضی دگیه اسرار هستن که باید به بقیه گفته بشه اما به اهلش اگه به همه بگی گند زدی به اون راز و...
یه سری اسرار هست روی سینه ام سنگینی میکنه میخوام تو پست های رمز دار کم کم بروزشون بدم
رمز اولین پست به همه تعلق میگیره بعد یه رمز ثابت میذارم برای پست ها و الی آخر .
*مثل اسم اعظم در داستان بلعم باعورا.
مقصود ما ز خلق جهان جلوه ی تو بود
بعد از تو خاک بر سر این عالم خراب
نیرتبریزی
سخنان سعید در شب عاشورا
و در شب عاشورا به هنگامی که امام خطبه خواند و از یارانش خواست تا از تاریکی شب جهت رفتن استفاده کنند، دومین نفر ازاصحاب که از جای برخاست و در تایید مواضع بحق امام سخن گفت وشوری به پا کرد، سعید بن عبدالله حنفی بود که چنین گفت:
سعید بیابانکی
رفتم تو حیاط خونه پدربزرگم (خونه اش قدیمی کلنگیه) یهو همزمان سه تا مارمولک دیدم :) منم که عشق
مارمولک،رفتم بزرگترینشون که لاقل 10-12 سانت قد رعناش بود رو بگیرم تا یکم با هم اختلاط کنیم که
تا منو دید، نامرد پرید رفت تو شکاف بین آجرا قایم شد ، منم به ناچار اون مارمولک کوچیکه که دوبند انگشت
بیشتر قد نداشت رو گرفتم اونم با کله :دی یکم شکمشو قلقلک دادم ، قلقلکش اومد ول خورد تو دستم
هول کردم افتاد زمین ، دلم براش سوخت گفتم گناه داره بیشتر از این اذیتش کنم ولش کردم بره خونشون
پیش ننه باباش ، امیدوارم حالش خوب باشه و خاطره ی خوبی از من برا خانواده اش تعریف کنه .
*: دوران خدمت اجباری یه همخدمتی داشتیم بچه دهات بود ، به مارمولک میگفت مارمَلوک :)))