مثلا بعضی وقت ها فکر می کنم چه خوب میشد یه شاهزاده بودم که تو یه قلعه باشکوه زندگی میکرد
در عین حال تنها فرزند ذکور پادشاه هم می بودم و وارث تاج و تخت پادشاه :دی
روزها از قلعه میومدم بیرون می رفتم دَدَر شب ها برمی گشتم به امورات شخصی و کارهای مملکت
رسیدگی می کردم .
بعد چون هیچ خانواده ای در حد خانواده پادشاهی ما نبود، دختر پادشاه کشور همسایه رو می گرفتم که هم
روابط سیاسی رو با کشور همسایه محکم کرده باشم و هم اون دختر بشه ملکه و مادر بچه هام ((:
اینقدر هم پادشاه خوبی می شدم که مردم از دستم راضی باشن و برای سلامتیم همیشه دعا کنن :دی
این شما و این کاخ پادشاهی :