ظهری که بر گشتم خونه مادرم گفت از طبقه های بالا صدای جیغ و گریه ی خیلی بلند میومده تا اومده بره
ببینه چه خبره ،سر وصدا ها تموم شده بعدش در خونه ی هر طبقه ای رو که زده کسی خونه نبوده که ببینه
چه خبر بوده.
چند دقیقه پیش اومد گفت فهمیده چه خبرشده بوده : همسایه طبقه بالایی مون مردی حدود 40 ساله ایست قلبی
کرده و فوت شده. باورم نمیشه شاید چون همین دیشب باهاش سلام علیک کردم ، باورم نمیشه دیگه نبینمش
دلم خیلی برای زن و بچه اش سوخت دخترش هنوز بچه اس و حالا یتیم شده...