وبلاگ رو ساختم یه شعر دو خطی توش گذاشتم و دیگه دنیای مجازی یادم رفت ، یه روز همینطور که
نشسته بودم پای سیستم (یادم نمیاد چیکار میکردم) یادم افتاد یه روز یه وبلاگی ساخته بودم
رفتم سراغش دیدم یکسال ازساختنش میگذره و یه دونه کامنت برام اومده
اگه بگم تنها دلیل وبلاگ نویسم همون کامنت بود
دروغ نگفتم یه کامنت بدون آدرس که فقط یه جمیل همراهش داشت سال ها بعد به اون جیمیل پی ام زدم
و ازش تشکر کردم اما فکر نکنم هیچ وقت به دستش رسیده باشه .
دنیای مجازی با تمام خوبی ها و چیزایی که به من یاد داد ،سال ها تنهایی هام رو پر کرد و... اما خیلی چیزها رو از
من گرفت، خیلی چیزایی که شخصی و غیر قابل بیانه اما مهم ترینش محروم شدن از زندگی تو دنیای واقعی بود
قبل از اینکه وارد دنیای مجازی بشم ساعت ها کتاب می خوندم، شعر می نوشتم
متن ادبی می نوشتم ،مسافرت می رفتم و...
اما بعد مجازی شدنم ذائقه ام خیلی عوض شد دیگه اون کارها برام لذت بخش نبود
دنیای واقعی برام مثل غربت شده بود مثل خارج از مرزهای ایران جایی که یه همزبان هم نداری!!!
اگه می تونستم به گذشته برگردم هیچ وقت اینطوری پا به دنیای مجازی نمی گذاشتم هیچ وقت...
پ.ن: عنوان و چند خط اول از آبو اقتباس شده!!!