آخه فدات بشم قربونت برم مهربونم عزیز دلم تو که اینقدر مهربونی تو که اینقدر منو دوست داری
چطور دلت میاد آخه چطور دلت میاد من انقدر زجر بکشم چطور دلت میاد اجدادم بیاد جلو چشمام؟
دقیقا اون لحظه که یارو مرتیکه جلاد که بهش میگن دکتر (من ِریا کار هم اجبارا بهش گفتم
و تحویلشم گرفتم) یه گاز انبر بیاره بکنه تو حلق من و این دندون کوفتی که بهش میگن عقل
رو بکشه آخه فدای اون حکمت خوجگلت بشم عجیجم تو که اینقدر مهلبونی دیگه چرا؟
تو که اینقدر علمت زیاده تو که اینقدر با کلاسی چرا ؟
چرا این دندون عقل رو اینطوری آفریدی که زود خراب بشه باعث بهم ریختن ترتیب بقیه مروارید های
دهن بشه که وقت کشیدنش دکتر با چکش قلم درش بیاره و تا لحظه بیرون اومدن تموم اجداد آدم
بیاد جلو چشمش :(((
+من با یه دهن داغون و یه طرف صورت بی حس که دارم کم کم درد جای خالی عقلی
که کشیده شده رو حس می کنم عاقل بودن چقدر سخته خوش به حال دیونه ها :))))
والا...