هویجوری 43

نصف شب ها آنی اما خب چرا ؟! 

با همین پرسش هلاکم می کنی 


نصف شب...با کی ولش کن بگذریم 

تا که می پرسم بلاکم می کنی ! 

۰۰:۰۰

هویجوری 42

انگار که یک کوه ، سفر کرده از این دشت

آنقدر که خالی شده ، بعد از تو جهانم ...

فاضل نظری

۲۲:۵۲

هویجوری 41

 

من آب گذشته از سرم.. می گویم

من عاشقم احمقم خرم ,می گویم

انگار که چاره ای ندارم دیگر ...

من اسم تو را به مادرم می گویم !


  جلیل صفر بیگی

۲۲:۴۲

هویجوری 40

گفته بودم که تو را دوست ندارم دیگر…

درد آنجا که عمیق است به حاشا برسد


احسان افشاری

۱۲:۳۲

هویجوری 38

بیا که هر دو به نوعی به شانه محتاجیم 

دوباره موی تو و حال من پریشان است... :( 


جواد منفرد 

۱۹:۴۶

هویجوری 37

عشق یعنی من سرمایی تب دار مریض 

ژاکتم را بدهم تا که تو سرما نخوری... 


مهدی اکبری مهدیار

۱۳:۳۶

هویجوری 36

 

افسرده ام بیا که طبیبِ دلم تویی

روزی سه چار مرتبه باید بغل شوم

خطّ لبِ تو سلسله جنبانِ زلزله است

لب بر لبم گذار که مثلِ گسل شوم


غلامعباس سعیدی

۱۵:۴۲

هویجوری35

گریه بر سجاده یا بر شانه ی یاری عزیز 

ای خدا ما با کدامین کارها زیباتریم...

حامد عسکری 

۲۱:۴۳

هویجوری 32

خواب دیدم دست تو در دست مرد دیگریست 

خوب شد مادر مرا از خواب بد بیدار کرد...


م.ح 

پاییز 93 

۲۱:۰۷

هویجوری 29


وقتی که نباشی به خدا حس غزل نیست
با اینکه دلم لب به لب و حرف زیاد است.

منوره سادات نمائی 


۱۵:۱۰
Designed By Erfan