آزاد آزادم ببین چون عشق درگیر من است...


دوهفته پیش باید این پست رو می نوشتم دو هفته پیش که مرخصی های پایانی شروع شد و منتظر رسیدن

برگ تسویه حساب بودم اما هرکاری کردم دستم به کیبورد نرفت تا امشب  کهخودمو قانع کردم که بنویسم 

بنویسم که  بالاخره تموم شد تمام اون لحظات تلخ و شیرین تبدیل شد به خاطره و به تاریخ پیوست... 

دیروز تسویه کردم و همه چیز تمام شد... 

این کلیپ کوتاه زیبا نگاه جالبی به پدید ویرانگر و کثیف سربازی داره . 

۲۳:۲۲

از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است.

نگهبانی از یه اداره وسط شهر یکی از مسخره ترین کارهایی که یه بشر (یه نظامی احمق) 

می تونه اجباریش کنه :(

والا...


+ من در حال دراز کش روی تخت آسایشگاه مشغول نوشتن پست :) 

++عنوان از فاضل جان نظری 

۲۱:۵۲

سربازی


فقط دو ماه آموزشی لباسم از این پلنگیا بود . 

۲۲:۰۲

هستم اگر می روم گر نروم نیستم...*

چند روزی نیستم در نبودم چراغ اینجا رو روشن نگه دارید :)

لامپش کم مصرفه پول برقش رو هم خودم میدم :دی

والا... 

*عنوان از اقبال لاهوری
۲۰:۲۲

برگه اینقدری

باورم نمیشد گم شدن یه برگه اینقدری( A5) اینقدر تو روال زندگیم اثر بذاره .

چند ساعته دارم دنبالش می گردم ولی بعید می دونم پیداش کنم :(((

۱۵:۰۳

هویجوری10

من ماندم و تنهایی و این اندیشه 

پس کی بشود پر زنم از این بیشه 

دلتنگی سربازی ارتش کم نیست 

ولله دگر خسته ام از این پیشه 

م.ح 

فروردین ۹۴


۲۳:۱۲

انزجار غیرقابل بیان

سرماخوردگی شبی که نگهبان هستی خیلی زجر آوره :(((( 

۲۰:۱۰
Designed By Erfan