خط خطی ها یک ساله شد...

چند روز پیش که داشتم با یکی ازدوستانم تلفنی حرف میزدم بهش گفتم

 که این آوارگان سوری رو خوب می فهمم 

چون یه بار بلاگفا آواره ام کرده...

دوران اوج وبلاگ نویسی من در بلاگفا بود .

خیلی نوشته های خوبی داشتم خیلی مخاطبین زیاد و صمیمیی داشتم 

ولی متاسفانه زیر ساخت آبکی بلاگفا تحمل طوفان رو نداشت و

 خونه ی من و هزاران نفر دیگه  رو نابود 

و باعث شد تا برای همیشه مهاجرت کنیم . 

امروز اینجا یکساله شد یکسالی که خیلی خیلی زود گذشت.  



ای کاش زودتر اومده بودم بلاگ!!!!!!

۱۴:۳۴

زنبور گاوی

+ : دیشب خوابتو دیدم

- : خب کجا بودم؟!

+: روی یه گل نشسته  بودی

-: یعنی پروانه بودم ؟!

+: نه زنبور گاوی بودی (((:

۲۳:۲۴

هویجوری 45

دیوانه و شبگرد و خرابم کردی

با رفتن خود غرق عذابم کردی

از سردی تو آدمکی یخ زده ام

با داغ لبت یک شبه آبم کردی

 م.ح

27 آبان 93

۱۴:۳۹

حدیث

شب جمعه برای آدمای مجرد حکم گوشت ویترین قصابی رو داره برای گربه :))))

والا...

شاعرتنها (ره)

۲۳:۱۷

خواب های تخیلی

بعضی وقتا خواب های قشنگی که می بینم رو می نویسم که یادم بمونه مثل این:

امروز یه خواب خیلی عجیب دیدم یکی از زیبا ترین خوابهایی بود که دیده بودم 
خواب دیدم تو یه جاده ای که اطرافش همش سبزی و درختای خیلی زیبا بود راه میرم  انگار رو هوا راه میرفتم سرعتم هم یکم زیاد بود،انگار که یه فیلم که در مورد طبیعت زیبای شماله رو داری با سرعت بالا نگاه میکنی با این تفاوت که خودم تو فیلم بودم و یه نسیم ملایم همراه عطر گل های بهاری به صورتم می خورد...اینقدر رفتم تا تقریبا به انتها اون بهشت رسیدم 
شاخه های بوته های گل های به هم پیچیده و بدون گل که مثل سیم خاردار بودن جلوی راهم رو گرفتن بعدش به یه دریاچه رسیدم میخواستم ازش بگذرم دیدم مثل باتلاقه و پر از مارهای سمی و تمساح آبش هم سبزرنگ بود .تو باتلاق یه تعداد لاک پشت غول پیکر بودن البته لاک پشت های مهربونی بودن یکیشون به سمتم اومد بهم گفت سوار پشت من شو تا از دریاچه بگذرونمت گفتم که عجله دارم میخوام زودتر برم گفت من سریع شنا می کنم قبول کردم سوار شدم حرکت کرد یه دور دریاچه رو زد یه تمساح بهمون حمله کرد از دستش فرار کردیم اصلا استرس نداشتم به حرکتمون ادامه دادیم یه دفعه با صدای همخونه ایم از خواب پریدم ...

30 خرداد 92

 

مکانی که تو 
.خواب دیدم شباهت زیادی به اینجا یعنی جزیزه گالاپاگوس داشت
۲۱:۲۴

سندرم خداحافظی وبلاگی

این سندرم یک شبه بیماری است که گه گاهی وبلاگ نویسان به آن دچار می شوند به طوری که

 احساس نیاز به خداحافظی و حلالیت از همه و تخته کردن در وبلاگ در خود می کنند این سندرم

معمولا به دلایل زیر رخ می دهد : 

1.ازدواج کردن یا جدی شدن یک رابطه( با جنس مخالف) 

2. معضل همه ی جوانان ایرانی یعنی :کنکور و امتحانات مدرسه و دانشگاه 

3. مسافرت و غیبت طولانی مدت و دسترسی نداشتن به نت 

4.کلاس گذاشتن 

5. قهر کردن با مخاطبین 

6. احساس شکست و سرخوردگی در دنیای مجازی 

7. بهم ریختگی برنامه های زندگی در دنیای واقعی بخاطر درگیر شدن در دنیای مجازی 

و هزاران علت و دلیل و توجیه و... 

اعتراف می کنم که قبلا که نوجوان بودم و وب نویسی می کردم علاقه ی عجیبی به 

تخته کردن وبلاگ داشتم اصلا از اینکه مخاطبین از رفتن من دچار شوک میشدن مفیوض میشدم :دی

تو این هفته چند نفر از دوستانی که وبشون رو می خوندم از دنیای مجازی خداحافظی کردن 

امیدوارم مابقی دوستان دچار این سندرم نشن و ما رو از خوندن آثار گرانسگ شون بی نصیب نذارن. 


۱۹:۵۰

آزادگی

سیگاری نیستم اما اگه بخوام یه روز سیگاری بشم مطمئنا سیگار برگ می کشم .

به دو دلیل اول اینکه خیلی کلاس داره لامصب و دوم هم این که ضررش خیلی کم تر از 

این آشغالهایی که بهش میگن سیگار.

هروقت سیگار برگ می بینم یاد چه گوارا می افتم .

برای چه گوارا احترام قائلم اما نه بخاطر دین و مذهبش چون که اصلا آدم معتقدی

نبوده براش احترام قائلم چون آزادی خواه بود .

 


چه گوارا

من رو یاد این جمله طلایی میندازه :

اگر دین ندارید و از قیامت خوفی ندارید لاقل در دنیا آزاد مرد باشید

۲۱:۳۱
Designed By Erfan