آلزایمر 2

دست می کنم تو جیبم یه 500 تومنی درمیارم میگم از اینا دادی بهش؟ میگه نه 

یه 5 هزاری درمیارم میگم از اینا دادی ؟ میگه : نه بابا 500 تومنی دادم !!! 

بابام دست می کنه تو جیبش یه تراول 50 تومنی در میاره میگه از اینا دادی میگه آره از این 500 تومنی ها دادم 

و ما همه پوکرفیس بهم نگاه می کنیم :||| 

و روزی میرسه که خدا تمام نعمت هایی که بهت داده ازت میگیره پس واسه چی خودتو میگیری !!! 

والا.... 
۱۳:۵۳

آلزایمر

و این روزها احساس می کنم تا آستانه ی فراموش کردن اسم خودم هم پیش رفته ام 

این را وقتی فهمیدم که وقتی خانم کارمند دفتر پلیس+10 شماره ملی ام را پرسید: بعد از گفتن 

سه رقم اول دیدم چیزی به خاطرم نمی آید و بدتر از این وقتی بود که برای خرید هندزفری 

رفته بودم اما اسمش یادم نمی آمد و مجبور شدم برای دوست فروشنده پانتومیم بازی کنم تا 

بفهمد چه میخوام .این روزها پدربزرگم را خوب درک می کنم :/


۲۱:۵۶
Designed By Erfan