اندر مکافات تاکسی سواری

یادش بخیر قدیما که تو تاکسی می نشستی خودتو جمع و جور می کردی که اگه خانومی کنار دستت نشسته معذب 

نشه اما الان قضیه برعکس شده سوار تاکسی که میشی طرف چنان خودش رو ولو می کنه روت که هی با خودت 

دل دل می کنی که بر گردم بهش بگم مشکلی دارین که اینطور ضایع نشستین ؟! 

لااقل یکم آدم شناس باش ،خودتو به یکی بچسبون که اهل این حرف ها باشه ، نه من بیچاره ی خجالتی که تازه 

از گرما داره عرق می ریزه و دیگه تحمل یکی مثل تو رو نداره... 

امروز به این نتیجه رسیدم که دیگه ایران جای زندگی نیست :/ 


+جمله یکی مونده به آخر با توجه به  تذکر دوست عزیزی اصلاح گردید. 

۲۲:۱۲

راننده تاکسی 2

در حالی که داشت با موبایلش حرف می زد اومد کنار من و مقصدم رو پرسید !!!

سوار شدم صندلی رو از بس جلو کشیده بود به زور جا شدم تو ماشینش :))) 

داشت با یکی اون طرف خط در مورد رسوندن آش نذری و حواشی بردن آش نذری بحث می کرد 

اینقدر جدی بود بحثش احساس می کردم دارن رو اجرای یه توافق بین المللی چونه میزنن . 

آره بردم دادم بهشون بهش گفتم من که امانت در خیانت :| نمی کنم 

بقیه نذری ها رو هم بردم به دستشون رسوندم و... 

 به مقصد رسیدم کرایه دادم پیاده شدم هنوز داشت ادامه میداد : قابل نداره ، نه با تو نبودم 

مسافر پیاده کردم ، ها چی می گفتم آره آش های فلانی رو هم بردم فلان جا ...


۲۱:۰۶

راننده تاکسی

سال 64 دیپلم ریاضی گرفته بود سال 68 فوق دیپلم آمار و خدمت ، سال 69 استخدام یه اداره ای 

که نگفت کجا بوده میشه ماهی4200 تومن حقوق می گرفته علی رغم درآمد خوبش چون خرج 8 نفر

 رو میداده مجبور میشه استعفا بده میاد میره ژاپن سه سال ژاپن کارگری می کرده بعد از سه سال 

که برمیگرده میره کویت، این بار 18 سال کویت می مونه و کار می کنه اینقدر خوب کار می کرده

که می تونه چند تا خونه بخره تو این مدت باز به خاطر خانواده اش و بزرگ شدن بچه هاش برمیگرده

ایران و به گفته خودش سه سال بود که شوفر تاکسی شده و... بقیه سرگذشتش رو نتونستم

بشنوم چون به مقصد رسیدم و پیاده شدم از تمام راننده تاکسی هایی که دیده بودم خوش تعریف تر

 بود. تمام این تعریف ها رو داشت برای یکی از مسافرها می کرد اما اینقدر جالب تعریف می کرد که

منم گوش دادم انگار رادیو داره داستان تعریف می کنه . 

۲۰:۰۳
Designed By Erfan