رفتم تو حیاط خونه پدربزرگم (خونه اش قدیمی کلنگیه) یهو همزمان سه تا مارمولک دیدم :) منم که عشق 

مارمولک،رفتم بزرگترینشون که لاقل 10-12 سانت قد رعناش بود رو بگیرم تا یکم با هم اختلاط کنیم که

تا منو دید، نامرد پرید رفت تو شکاف بین آجرا قایم شد ، منم به ناچار اون مارمولک کوچیکه که دوبند انگشت

بیشتر قد نداشت رو گرفتم اونم با کله :دی یکم شکمشو قلقلک دادم ، قلقلکش اومد ول خورد تو دستم 

هول کردم افتاد زمین ، دلم براش سوخت گفتم گناه داره بیشتر از این اذیتش کنم ولش کردم بره خونشون 

پیش ننه باباش ، امیدوارم حالش خوب باشه و خاطره ی خوبی از من برا خانواده اش تعریف کنه . 

*: دوران خدمت اجباری یه همخدمتی داشتیم بچه دهات بود ، به مارمولک میگفت مارمَلوک :)))

طرف از محرم ، فقط قیمه نذری و دختربازی تو صف دیدن هیئت ها رو بلده ، بعد میاد به بهانه ی 

اینکه 4 تا مداح و یه اقلیت (نادانی) که بد عزادری می کنن و فلان مداح به جای حسین(ع) میگه اوسین 

کل سیستم عزاداری و محرم رو به تمسخر میگیره بعد با خودش فکر می کنه خیلی روشن فکره 

ولی حقیقت اینکه عزاداری برای امام حسین (ع) لیاقت میخواد ، بعضیا چون لیاقتش رو ندارن قلبشون 

سیاه و سنگ شده ، چشم دیدن عزاداری بقیه رو هم ندارن بنابراین، هر اراجیفی که به ذهنشون 

می رسه رو بدون فکر تو وبلاگ یا پیچ اینستا و... منتشر می کنن. 

شخصا به این افراد توصیه می کنم سوره همزه که عاقبت مسخره کنندگان رو بیان کرده رو بخونن

شاید که ...

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ ﴿١﴾ الَّذِی جَمَعَ مَالا وَعَدَّدَهُ ﴿٢﴾ یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ ﴿٣﴾کَلا لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ ﴿٤﴾ 

وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْحُطَمَةُ ﴿٥﴾ نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ﴿٦﴾ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى الأفْئِدَةِ ﴿٧﴾إِنَّهَا عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ﴿٨﴾فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴿٩﴾

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

واى بر هر عیبجوى مسخره‏ کننده‏ اى! (۱)

همان کس که مال فراوانى جمع ‏آورى و شماره کرده ! (۲)

او گمان می ‏کند که اموالش او را جاودانه می ‏سازد! (۳)

بزودى در «حطمه‏» ( آتشى خردکننده) پرتاب می ‏شود! (۴)

و تو چه می ‏دانى «حطمه‏» چیست؟! (۵)

آتش برافروخته الهى است، (۶)

آتشى که از دلها سرمی ‏زند! (۷)

این آتش بر آنها فروبسته شده، (۸)

در ستونهاى کشیده و طولانی! (۹)

حالم شبیه راننده ی این وانته...:/ 

زیباترین جمله دنیا...

یه حال  عجیبی پیدا کردم، نه دوست دارم بنویسم ،نه دوست دارم بخونم و نه حتی کامنت بذارم 

فقط دوست دارم کامنت جدید بخونم ، فقطم بخونم جوابم ندم :دی 

تا حالا این حالت به شما دست یا پا داده ؟! 

اگه داده چقدر طول کشیده ، چه عوارض جانبی دیگه ایی داشته ؟! 

بنده رو از تجریبات گران سنگتون بی بهره نذارید :)

اول از همه از آقا گل عزیز تشکر می کنم بابت پیشنهاد دیدن این فیلم ! 

مدت ها بود فیلمی، اینقدر بهم نچسبیده بود ، مخصوصا فیلم تخیلی ، کلا از فیلم تخیلی خوشم نمیاد

با اینکه فیلم به شدت تخیلی و پیچیده بود و همش زمان ها تغییر می کرد ،خیلی جالب بود. 

بازی بازیگرها ،گریم ها ، داستان پردازی ، جلوه های ویژه و... هم سطح بالا بود :)

دم کارگردانش که نویسنده اش هم هست گرم :دی 

والا... 

تو‌ را دنیا گرفت از من اگرچه سهم من بودی

دو شبه دارم یه خواب فوق العاده می بینم،عمدا تعریفش نمی کنم وقتی تعبیر شدم میگم چی دیدم 

به قول بزرگی: خواب یکی از راه های دریافت وحی و الهام ، اگه کسی روحش صیقلی باشه چیزایی از 

خواب ها می فهمه که در بیداری همه رو انگشت به دهان می کنه از تعجب... 

پیامبر درس هایی که به شاگردانش می داد رو روز بعد می پرسید و جالب اینجاست که اون ها جواب 

سوال ها رو از تو خواب و در اثر فکر کردن بدست آورده بودن* . 

پ.ن:

*ماجرای یه روایت تاریخی از پیامبر(ص)

1.بعضی خواب ها مثل راز می مونن ، هر خوابی که دیدید برای بقیه تعریف نکنید. 

2.زیاد خواب دیدن یا خواب ها خوب دیدن دلیل بر خوبی افراد نیست ، علت می تونه تخیل قوی شخص باشه .