نشست گوشه ی در، بند کفش را شل کرد
کمی مردد شد، لحظه ای تأمل کرد
سپس شنید صدای تو را:-بفرمایید
تو آمدی بیرون، دستپاچه شد، هول کرد!
قرار بود بگوید که دوستت دارد
قرار بود بگوید....خجالتش گل کرد!
حامد ابراهیم پور
نشست گوشه ی در، بند کفش را شل کرد
کمی مردد شد، لحظه ای تأمل کرد
سپس شنید صدای تو را:-بفرمایید
تو آمدی بیرون، دستپاچه شد، هول کرد!
قرار بود بگوید که دوستت دارد
قرار بود بگوید....خجالتش گل کرد!
حامد ابراهیم پور